Header

بزرگ‌ترین آهنگساز زنده‌ی دنیا «انیو موریکونه»از دنیا رفت

«انیو موریکونه»؛

اگه خوشتون اومد با بقیه به اشتراک بگذارید :

«انیو موریکونه»؛ از وسترن‌های اسپاگتی تا عاشقانه‌های سینمایی

می‌گفتند «موتسارت موسیقی فیلم» است و این شاید کامل‌ترین لقبی بود که می‌شد به «انیو موریکونه» داد؛ آهنگ‌سازی که طی ۹ دهه زندگی خویش موسیقی بیش از ۴۰۰ فیلم و اثر تلویزیونی را ساخت و علاوه بر آن صد اثر موسیقایی مستقل خلق کرد. حالا امروز دنیا یکی از چهره‌های اسطوره‌ای خویش و شاید بزرگ‌ترین آهنگ‌ساز زنده‌ی دنیا را از دست داده است و دنیا بیش از پیش از غول‌ها خالی ماند.

 

«موریکونه» بخشی از خاطره‌ی موسیقایی تمام جهان است؛ مثلا کسی هست که آن قطعه‌ای که برای سکانسِ معرفی شخصیت‌ها در «خوب، بد، زشت» ساخته را نشنیده باشد یا آن تم‌هایی که در فیلم «روزی روزگاری در غرب» نوشت؟ اصلا نمی‌توان آدمی را شناخت که تم عاشقانه‌ی «سینما پارادیزو»، را به ذهن نیاورد؟ موسیقی «مالنا» را؟ حق با منتقد مجله هالیوود ریپورتر است که نوشته: «کم‌تر آهنگسازی را می‌توان یافت، که بلافاصله پس از شنیدن تنها چند نت با سوت، بتوان کارش را تشخیص داد.»

 

«موریکونه» موسیقی را با نواختن ترومپت در سن ۶ سالگی آغاز کرد و در دوازده سالگی به کنسرواتواری در رم فرستاده شد؛ همان جایی که «دانیل بارن‌بویم» و «نینو روتا» تحصیل کرده بودند. خودش گفته است: «معتقدم هر کسی برای ایجاد خلاقیت حرفه خود قطعاً به عاملی متکی است. آثار کسانی  مانند باخ، استراوینسکی و در زندگی من نفوذ کردند و به عبارتی می‌توان گفت مانند اعضای خانواده‌ام بودند.

 

او سال‌‌ها قبل از آنکه آهنگ‌ساز فیلم شود، نوشتن موسیقی برای نمایش‌نامه‌های رادیویی را آغاز کرد و بعدتر در چند ارکستر نیز که به ضبط موسیقی فیلم می‌پرداختند به عنوان نوازنده ترومپت کار می‌کرد. در یکی از گفت‌وگوهای‌ش درباره‌ی اولین حضورش در سینما گفته است: « وقتی برای فیلم فدرال به کارگردانیِ لوچانو سالچه موسیقی نوشتم؛ این کارگردان را از خیلی قبل‌تر می‌شناختم. او با کار من آشنا بود و می‌دانست که برای رادیو و تلویزیون ایتالیا کار کرده‌ام و بهم اعتماد داشت. شروع همکاری ما با دو پروژۀ کمدی اتفاق افتاد. بعد از آن سالچه ازم خواست که برای سومین فیلم بلندش با او کار کنم. اما دینو دلائورنتیس تهیه‌کنندۀ فیلم، به این بهانه که در سینمای آن روز کاملا ناشناخته‌ بودم، با این همکاری مخالفت کرد. اما در نهایت توانستم در چهارمین فیلم سالچه هم به او ملحق شوم. همه‌چیز این‌گونه آغاز شد.»

 

«موریکونه»‌ در گفت‌وگویی که با روزنامه‌ی گاردین داشته، توضیح داده که بعد از جنگ جهانی دوم، بیش‌تر موسیقی‌های متنِ فیلم‌ها بد بودند و او می‌توانسته بهتر از آنها بنویسد، اما مهم‌ترین دلیلی که او به اهنگ‌سازی فیلم روی آورد، نیازِ مالی‌اش بود و همین سبب شد تا سینما یکی از برترین چهره‌های آهنگ‌سازی را به خود ببیند.

 

فعالیت‌های این آهنگ‌ساز از دهه‌‌ی ۶۰ در سینما بیش از گذشته شد. «لارنس مک‌دونالد» در مورد ورود او به سینما می‌گوید: «ساخته‌های او برای تئاتر در ایتالیا مقدمات ورود او به عالم موسیقی فیلم را فراهم کرد. بعد از کار با لوچانو سالچه در چند نمایش تئاتر، او بود که موریکونه را دعوت کرد تا برای فاشیست موسیقی بسازد».

 

ورود اما به دنیای فیلم‌های وسترن، چهره‌ی او را بیش از پیش مشهور کرد و نام‌ش سری زبان‌ها افتاد و البته که در این میان «سر جیو لئونه» نقش مهمی داشت. از بارزترین خصوصیات کارگردانی لئونه، حضور تعیین‌کننده موسیقی در سکانس‌های کلیدی فیلم است و از آن طرف «موریکونه» نیز تصمیم گرفت تا از سبکِ‌ رایجِ فیلم‌های وسترنِ آن روز متمایز عمل کند. «موریکونه» درباره‌ی هم‌کاری‌اش با این کارگردان می‌گوید: «سرجو خیلی ساده و روان و گویا حرف می‌زد و ژست خردمندانه به خودش نمی‌گرفت. او می‌دانست فیلم روشنفکرانه نمی‌سازد؛ حتی اگر در فیلمش معانی عمیق‌تری از آثار موسوم به روشنفکرانه وجود داشت. سرجو ابتدا همه چیز قصه را برایم توصیف می‌کرد و من در خانه بهش فکر می‌کردم. بعد از آن، چند قطعه موسیقی برایش می‌گذاشتم تا به آنها گوش بدهد. او معمولا اولین بار یا در گوش کردن‌ مکرر، از قطعاتی که برای فیلم‌هایش می‌نوشتم لذت می‌برد. اما عجیب‌ترین عادت سرجو این بود که از من می‌خواست تم‌هایی را که سایر فیلمسازان از استفاده‌اش صرف‌نظر کرده بودند بشنود و آنها را چشم‌بسته برمی‌داشت و با خودش می‌برد! او با علاقه‌ای زیاد به تم‌هایی گوش می‌داد که هیچ‌یک از همکارانش درک‌شان نکرده بودند! قصد سرجو این بود که تعدادی قطعه از بین قطعات بی‌مصرف دیگران انتخاب کند. این کار برای او تبدیل به یک جور بازی کودکانه شده بود.»

 

«یک مشت دلار» نقطه‌ی تعالی کارهای این آهنگ‌ساز را فراهم آورد؛ از آن‌جا که فیلم بودجه اندکی داشت، موریکونه نمی‌توانست از یک ارکستر بزرگ برای ضبط موسیقی استفاده کند؛ بنابراین ترجیح داد به‌جای ساختن یک اثر ارکسترال بزرگ از افکت‌های صوتی مثلِ صدای تیر تفنگ‌ها، نعره آدم‌ها، صدای تازیانه، صدای سوت، زنبورک، سازهای بومی سیسیلی، ترومپت‌ها و گیتار الکتریک استفاده کند. همکاری او با «لئونه» در فیلم در «خوب، بد، زشت» نزدیک‌تر شد؛ آن‌قدر که «موریکونه» بسیاری از قطعات را قبل از شروع فیلم‌برداری ساخت. «موریکونه» تم اصلی این فیلم را  با الهام از زوزه گرگ صحرایی نوشت و برای توصیف هر یک از شخصیت‌های اصلی فیلم، تم اصلی را با یک ساز جداگانه اجرا کرد.

 

او طی دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بیش از ۳۰ اثر بلند در ژانر وسترن اسپاگتی به کارنامه کاری خود افزود؛ اما نمی‌توان او را تنها محدود به آثاری از این دست کرد؛ همکاری‌های او خیلی زود جهانی شد و با بسیاری از کارگردانانِ بزرگ دنیا چون «دی پالما»، برناردو برتولوچی، رومن پولانسکی، فرانکو زفیرلی، الیور استون، کوئنتین تارانتینو، جوزپه تورناتوره، و پیر پائولو پازولینی همکاری داشته‌است و شاید یکی دیگر از به یادماندنی‌ترینِ این آثار «سینما پارادیزو» نام دارد.

 

«موریکونه» بر این عقیده بود که: «برخی کارگردان‌ها موسیقی را به صورت تکنیکی می‌فهمیدند و برخی جنبه‌های احساسی آن را درک می‌کردند. با یک موسیقی ۲۰ ثانیه‌ای نمی‌توان چیزی را بیان کرد، شاید تنها بتوان اعلام کرد که صحنه عوض می‌شود، اما اگر به موسیقی اجازه رشد بدهید، آهنگساز می‌تواند کار خود را به انجام برساند و بگوید آنچه را که به زبان نیامده، و آن چیزی را که نمی‌توان دید به تماشا بگذارد.»

 

او سال‌‌ها قبل، سازهایی مثل پن‌فلوت، گیتار الکتریک، هارمونیکا (ساز دهنی)، و … را وارد دنیای آهنگ‌سازی فیلم کرد؛ اتفاقی که تا پیش از آن رخ نداده بود،‌ خودش در این باره می‌گوید: «پیش از من همۀ این ابزار و آلات موسیقی در آثار گروه‌های آن دوران -چه راک و چه سبک‌های دیگر- شنیده شده بودند. اما چیزی که من بهش علاقه داشتم، استفاده از قابلیت‌های ترکیبی این ابزار در تصنیفات‌ام بود. علاوه بر این از سازهای کوبه‌ای و صدای زنگ و ناقوس و همۀ انواع ابزار که قبلا تجربه کرده بودم کمک گرفتم. پس در واقع استفاده از گیتار الکتریک نبود که نوآورانه محسوب می‌شد، بداعت در نحوۀ استفاده از آن در موسیقی فیلم بود.»

 

«موریکونه» البته در این سال‌ها بدل به یکی از منتقدان موسیقی فیلم شده بود و از به‌کارگیری آهنگسازهای آماتور و استفاده از صداهای الکترونیکی به جای صدای حقیقی آلات موسیقی، آن را تلاشی اشتباه در جهت کاهش هزینه‌ها می‌دانست. موریکونه در عین بر این عقیده بود که هنوز هم کارگردانانی هستند که قدرت تاثیرگزاری موسیقی فیلم را درک می‌کنند. او از هانس زیمر و جان ویلیامز به عنوان دو نفر از درخشان‌ترین آهنگسازان نام می برد.

 

استقبال مردم و تحسین منتقدان از آخرین تور او در اروپا نشان‌دهنده محبوبیت زیاد این آهنگساز کهنه‌کار میان مردم بود. درگذشتِ او یک ضایعه‌ی بزرگ برای دنیای هنر است.

همچنین ممکن است دوست داشته باشید...

0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *