حسین بهروزینیا (آهنگساز و نوازنده)
در کنار تمام آثاری که در این سالها خلق کرده و همکاری با خوانندگانِ بسیار، تاثیری مهم در عرصهی موسیقی ایران داشته است. او در همراهی با استاد «ابراهیم قنبریمهر» توانست سازِ عود را که تا پیش از آن، بیشتر برگرفته از موسیقی اعراب بود، «ایرانی» کند. سازی که خاستگاهِ اولیهاش همین سرزمین است. «بهروزینیا» حالا پس از سالها زندگی در خارج از ایران (کانادا) بیشتر وقتش را در ایران میگذراند و در این مدت مهمترین دغدغهاش این بوده تا تعداد بیشتری از نوازندگانِ این ساز، از شیوهی ایرانی آن بهره بگیرند. گفتوگو با او پیرامونِ این مساله است و البته گروه دستان و موسیقی ایران.
آشنایی با بربط
در هنرستان موسیقی ساز اصلیام تار بود و بعدتر با بربط آشنا شدم و از حضور استاد «منصور نریمان» بهره بردم. سازی که من با آن در هنرستان مینواختم، ساختهی «نریمان آبنوسی» بود که دچار مشکل شد و پیش هر سازسازی که میرفتم، کسی نمیتوانست آن را درست کند تا سرانجام از طریقِ یکی از دوستانم به استاد «قنبریمهر معرفی» شدم. ایشان ساز را دیدند و گفتند میتوانید هفتهی آینده آن را تحویل بگیرید. در این میان چشمم به سازی افتاد که بسیار شبیه «عود» بود. از ایشان پرسیدم: «استاد این چه سازی هست؟» گفتند: «بربط». گفتم: «مگر بربط، ساز دست من نیست؟»و ایشان توضیح دادند که این ساز عود است که عربها از بربط ما گرفته و کاسهی آن را بزرگتر و دستهاش را کوتاه تر کردهاند. مقداری با آن ساز نواختم و محو صدایش شدم. دیگر ساز خودم را فراموش کردم. از استاد پرسیدم که میتوانم این ساز را داشته باشم؟ گفتند که آن را به عنوان نمونه برای موزهای ساخته است. خب در آن لحظه بسیار غمگین شدم. انگار تمام شکوهِ ساز خودم از بین رفته بود. به هر حال زمانی که میخواستم از خانهشان خارج شوم، یکی از کارهایم را به ایشان دادم و گفتم اگر فرصت کردید این کار را گوش کنید. وقتی برای گرفتن ساز رفتم، ایشان هم ساز خودم را به من داد و هم گفت که میتوانم آن بربط را با خود ببرم.
بسیار تعجب کردم و وقتی دلیلِ این ماجرا را از ایشان پرسیدم، گفتند: «شما در احیای نوع نوازندگی و من در احیا کردن ساختمان این ساز هر دو در یک مسیر قرار داریم.» بسیار خوشحال شدم از آن روز دیگر هیچ وقت با آن عود (که هماکنون در موزهی موسیقی تهران است) نوازندگی نکردم و بربطی که استاد «قنبری مهر» به من دادند، بعد از سالها کنسرت دادن و نواختن در آثار متفاوت، در نهایت با نظر موافقِ ایشان به موزهای در لندن اهدا شد.
نگاه نوازندگی استاد منصور نریمان
استاد نریمان، ساز عود را بیشتر به شکلِ خودآگاه آموخته بودند و از آنجا که به آثار موسیقیدانان عربی هم گوش داده بودند، تحت تاثیر آن موسیقی قرار گرفته بودند. ایشان البته سعی کردند عود را در ایران معرفی کنند و در این زمینه شاگردان زیادی نیز تربیت کردند؛ اما به هر حال موسیقی ایشان صد در صد ایرانی نبود و رگههایی از موسیقی عرب در سازشان مشاهده میشد.
زمانی که ایشان در هنرستان بودند، تاثیر زیادی در آموزش این ساز داشتند، هر چند همچنان «عود» ساز دوم بود؛ بعد از انقلاب هم کسانی که به این ساز روی آوردند، تعدادشان کم بود.
شیوه ایرانی بربط
میتوان گفت شیوهی ایرانی از من شروع شد. در آن زمان هیچ منبعی که بتوانم از آن طریق تمرین کنم وجود نداشت؛ در حالی که مثلا برای ساز تار هم قطعات بسیار زیادی نوشته شده بود و هم نوازندگانِ متعددی بودند که در سبکهای مختلف این ساز نوازندگی میکردند و کسی که میخواست آن را فرابگیرد، میتوانست از حضورشان استفاده کند.
محدودیت دیگر من نیز این بود که نمیخواستم از منابع صوتی نوازندگان شهیر عرب چون «منیر بشیر» استفاده کنم، چون میدانستم میتوانم از پتانسیل موسیقی ایرانی و ردیف بهره بگیرم. بر همین اساس «کوهستان» را براساسِ ملودیهای مناطق مختلف ایران ساختم تا نسلهای بعد، وقتی صدای این ساز را میشنوند ملودیهای عربی به یادشان نیاید. بعد از آن، تعدادی از موسیقیهای کلاسیک ایران و قطعاتی که توسط اساتیدی چون «بنان» و دیگران اجرا شده بود را با این ساز نواختم و نام آن را «یادستان» گذاشتم.
زمانی که به کانادا نیز مهاجرت کنم، همچنان در گسترش این ساز کوشیدم.
گروه موسیقی دستان
هر پدیدهای عمری دارد و این مسالهای غیرقابل انکار است. البته ما تصمیمی برای پایان دادن به فعالیتهای گروه «دستان» نگرفتیم و همان طور که این گروه به صورت خودجوش شکل گرفت، به همان شکل نیز پایان یافت.
هستهی اولیهی این گروه، کسانی چون پشنگ و بیژن کامکار، حمید متبسم، کیهان کلهر، محمدعلی کیانی نژاد و مرتصی اعیان بودند. افرادی که همهمان در سطح مشخصی فعالیت میکردیم و گروههایی برای خودمان داشتیم. برای مثال آن زمان، آقای کیانی نژاد سرپرست گروه فارابی بود و من گروهی با نام «خالقی» داشتم. برادران کامکار هم فعالیتهای خودشان را انجام میدادند. «کیهان کلهر» اگرچه فعالیتهایی داشت و نوازندهی قدرتمندی هم بود؛ اما آن زمان چندان شناخته شده نبود. «حمید متبسم» نیز فعالیتهای در اروپا داشت. در آن زمان تصمیم گرفتیم دور هم جمع شویم و تنها گروهی باشیم که بدون سرپرست فعالیت کنیم؛ اما یک سخنگو (آقای کیانینژاد) داشتیم. از همان آغاز کنسرتهای خوبی برگزار کردیم و با اینکه درآمدی نداشتیم؛ هر دوره که با همهی سختیها تمام می شد، بلافاصله طرح تور بعد ی را می ریختیم؛ البته در این میان گاهی دوستانی که کار خبری انجام میدادند، تنشهایی را بین ما به وجود میآورند و نام یکی از اعضا را به نام سرپرست میزدند. آن هم در حالی که همیشه فعالیتهای ما به صورت گروهی بود و حتی قطعهای که برای نواختن به گروه آورده میشد، به مشورت گذاشته میشد و گاه تغییرات بسیار میکرد.
ما با گروه موسیقی «دستان» کارمان را بسیار خوب و جدی شروع کردیم و این گروه هم توانست بدون هیچگونه حمایت دولتی، آثار بسیار تولید و کنسرتهای زیادی روی صحنه بردیم. «دستان» تنها گروهی بود که در خارج از ایران به شکل مستمر فعالیت میکرد؛ اما ما بعد از ۲۶-۲۵ سال به این نتیجه رسیدیم که شاید باید پایانی برای این گروه درنظر گرفت و هر کس تفکرات خودش را به صورت فردی با گروههای دیگر انجام دهد. هر چند در حال حاضر دو شاخه هستیم. من، سعید فرج پوری و بهنام سامانی تریویی تشکیل دادهایم که در خارج از کشور کنسرت میگذاریم و احتمال دارد که در آینده در ایران نیز به اجرای برنامه بپردازیم.
موسیقی فلامینکو
من تقریبا سه سال است که بیشتر در ایران هستم. آن زمان که پس از سالها به کشور بازگشتم، بسیار خوشحال شدم که نوازندههای جوان بسیاری در زمینهی «بربط» فعالیت میکنند؛ اما متاسفانه سازِ کمتر نوازندهای، طعم و بوی ایرانی دارد و بیشتر متاثر از قطعات موسیقی عرب است و انگشت گذاریها نیز شبیه عربهاست. ما تا زمانی باید میجنگیدیم که نوازندهها عربی ننوازند، در این سالها یک خطر جدیتر وجود دارد و ما باید به نوازندهها بگوییم که موسیقی فلامینکو را با این ساز اجرا نکنید!
این مساله در بسیاری از سازهای ایرانی وجود دارد؛ هماکنون ساز کاخن دارد جایگزین تنبک میشود و من نگرانیام این است که تبادل فرهنگی، سازهای خودمان را ریز ریز از ما بگیرد. شما هماکنون به ازای یک نوازنده تنبک، ده نوازنده کاخن میبینید.
بازگشت پس از مهاجرت
در دورانی که در ایران نبودم، هر بار که برای کار به کشور میآمدم، سعی میکردم تا مسترکلاسهایی را برگزار کنم. حالا نیز بیشتر وقتم را صرفِ آموزش به شیوهی ایرانی میکنم. این فعالیتها البته محدود به تهران نیست و در بسیاری از شهرستانها نیز انجام میشود.
موسیقی اصیل ایران و مخاطب امروز ایران
پس از انقلاب تنها موسیقی سنتی ایران ترویج میشد و این مساله انقدر تکرار شد که رفته رفته مردم از آن خسته شدند و بعد از آنکه موسیقی پاپ توانست فعالیت خود را آغاز کند، همه چیز را زیر سیطرهی خود برد. در صورتی که اگر از ابتدا این هماهنگی به وجود میآمد، مشکل حالِ حاضر را نداشتیم.
مردم باید امکان شنیدن همه نوع سبکی راداشته باشند و رادیو و تلویزیون انواع موسیقی را به نمایش بگذارد؛ کاری که هماکنون نمیکند و شما مشاهده میکنید که در این رسانه هیچ خبری از موسیقی اصیل نیست. همین مساله سبب شده تا فرهنگ شنیداری مردم عوض شود و تنها موسیقیهایی که هضمشان آسان است را گوش کنند، البته در تمام دنیا، علاقه مندان موسیقی پاپ خیلی بیشتر از کسانی هستند که به ارکستر سمفونیک میروند، اما مساله اینجاست که این ارکسترها از طرف دولتها حمایت میشود (کاری که در کشور ما انجام نمیشود) مجموع این شرایط سبب شده است که سرمایهگذاری در موسیقی پاپ با بازگشت مالی انجام شود و در نتیجه این موسیقی هر روز فربهتر و موسیقی اصیل ما ضعیفتر شود.
موسیقی اصیل ایران باید مورد حمایت دولت و رادیو و تلویزیون قرار گیرد، ۴۰ سال است که ساز ایرانی از این رسانه پخش نشده است و این در حالی است که مخاطب مدام در شبکههای خارجی سازهای غربی را میبیند و طبیعی است که به سمت آنان گرایش پیدا کند. من این روزها میشنوم که شاید پتانسیل موسیقی ایرانی دیگر جوابگوی مخاطب نیست، در حالی که اطمینان میدهم در صورتِ حمایت از این نوع موسیقی، دوباره آثاری چون دوران طلایی موسیقی سنتی ایران (البته متناسب با حالِ امروز ایران) خلق شود.
من البته مخالفتی با موسیقی پاپ ندارم، اما میگویم موسیقی خودمان نباید فراموش شود. ما تا حدی می توانیم آثارمان را به گوش مردم برسانیم؛ اما تا زمانی که رسانه نداریم این اتفاق رخ نخواهد داد. کودکی که از ابتدا موسیقی پاپ گوش میدهد، با آن انس میگیرد و دیگر اصلا نمیتواند با آثار دیگر ارتباط برقرار کند.
ریتم ۱۶ ضربی در یک اثر
«آفتاب نیمه شب» از نظر ریتم در موسیقی ایران یک تحول به وجود آورد. در این کار برای اولین بار از یک ریتم ریتم ۱۶ صربی استفاده کردم که شمارش ریتم آن حتی برای نوازندگان حرفهای هم سخت بود. چند اثر آمادهی انتشار هم دارم که با توجه به هزینههای ضبط نیاز به حضور اسپانسری برای کمک به انتشار آن است. اما به هر روی اثری از من توسط شرکتی مورد حمایت مالی قرار گرفت که با خوانندگی «اشکان کمانگری» منتشر شد.
0