اسمت که میاد حالم بد میشه
یه تریلی غم از روم رد میشه
مادرم میگه چته بیخودی
باز اسمش اومد دیوونه شدی
میگه چیه باز این حالت شده
خجالت بکش چهل سالت شده
میگه با خودش باز شد عین روح
زیر لب میگه این شب میره کوه
رفیقام میگن بسه بیچاره
بعد پشتم میگن طفلی حق داره
پشتم از تو تو مهمونی میگن
برمیگردم از گرونی میگن
اسمت که میاد همه باهام بدن
انگار سر صف کتکم زدن
انگار نه انگار دیگه بزرگم
میرم بغل مادربزرگم
میرم بغلش میلرزه چونم
میگه گریه کن دردت به جونم
گریه کن اگه غرق آتیشی
اما با گریه ام خالی نمیشی
میدونم اونم دلش رو هواست
اونم جوونیش یکیو میخواست
یکی که اسمش اونقدر بزرگ نیست
یکی که قطعا بابابزرگ نیست
اسمت که میاد همه باهام بدن
انگار سر صف کتکم زدن
انگار نه انگار دیگه بزرگم
میرم بغل مادربزرگم
0